خیر و شر
دوگانه خیر و شر یا نیک و بد در دین، اخلاق و فلسفه به جایگاه چیزها، خواستها یا رفتارها در یک طیف اشاره میکند که جهت خیر اخلاقاً مثبت و جهت شر، اخلاقاً منفی است. مفهوم خیر معمولاً به زندگی، ایثار، تداوم، خوشحالی، عشق، موفقیت و عدالت مربوط میشود و مفهوم شر با اشتباه عمدی یا آگاهانه، تبعیض با هدف آسیب به دیگران، تحقیر افراد یا بیاحترامی به کرامت آنها، تخریب و خشونت در ارتباط است.

خشونت
خُشونَت استفاده از زور فیزیکی به منظور قراردادن دیگران در وضعیتی بر خلاف خواستشان، است.در تمامی جهان خشونت به عنوان ابزاری برای کنترل استفاده میشود، در واقع نوعی تلاش برای سرکوب و متوقف کردن اغتشاشگران در مقابل نگرانیهای مربوط به اجرای قانون و فرهنگ در یک ناحیه خاص است. کلمه خشونت طیف گستردهای را پوشش میدهد. خشونت میتواند از درگیری فیزیکی بین دو انسان تا جنگ و نسل کشی که کشته شدن میلونها نفر از نتایج آن است، گسترده شود. شاخص صلح جهانی به روز شده در ژوئن ۲۰۱۰، ۱۴۹ کشور را براساس معیار «عدم خشونت» طبقهبندی کرده است.
تعاریف
خشونت حالتی از رفتار است که با استفاده از زور فیزیکی و یا غیر فیزیکی فرد خشن خواسته خود را به دیگران تحمیل میکند. خشونت ممکن است در اثر خشم اتفاق افتد. خشونت از نظر لغوی به معنای خشکی، تندی و سختی است.
هرگونه رفتاری که با هدف وارد نمودن آسیب به یک یا بیش از یک پدیده صورت گیرد رفتار خشونتآمیز نام میگیرد. رفتار خشونتآمیز میتواند در سطح آگاهانه یا ناآگاهانه صورت گیرد.
خشونت استفاده از زور فیزیکی به منظور قراردادن دیگران در وضعیتی بر خلاف خواستشان، است.
روانشناسی و جامعه شناسی
علل رفتار خشونت آمیز در نوع بشر غالباً موضوع پژوهش علم روانشناسی و جامعهشناسی است. ژان ولاوکا زیست شناس سیستم اعصاب بدین منظور تاکید میکند که «رفتار خشونت آمیز به عنوان رفتار تهاجمی فیزیکی عمدی در مقابل فرد دیگر تعریف شدهاست».
دانشمندان براین موضوع که خشونت در نوع بشر ذاتی ست، اتفاق نظر دارند. از بشر پیشاتاریخ، مشاهدات باستان شناسی مبنی بر درگیری خشونت و صلح جوئی به عنوان ویژگیهای ایتدایی آنان وجود دارد.
از آنجایی که خشونت ماهیت ادراک و همچنین یک پدیده قابل اندازهگیری است، روانشناسان تغییرپذیری را، در آنچه مردم از کنشهای فیزیکی عمدی به عنوان خشونت دریافت میکنند، تشخیص دادند. برای مثال، در ایالتی که توقیف مجازاتی قانونی ست ما توقیف کننده را به عنوان خشونت دریافت نمیکنیم، گرچه ممکن است ما با شیوه استعارهای از واکنش خشونت آمیز ایالت صحبت کنیم. بعلاوه فهم خشونت به رابطهٔ قابل دریافت قربانی و پرخاشگر نیز وابستهاست. بنابراین روانشناسان نشان میدهند که مردم ممکن نیست استفاده تدافعی از نیروها را بشناسند مگر در جاییکه مقدار نیروهای مورد استفاده قرار گرفته به طور شاخص بیشتر از تعرض اصلی باشد.
اغلب در بحثهای مربوط به خشونت انسان، تصویر «خشونت میمون نر» آورده میشود. دیل پترسون و ریچارد وانگهام در «مردان شیطانی: میمونها و ریشههای خشونت انسانی» مینویسند که خشونت در انسانها ذاتی است، هر چند اجتناب ناپذیر نیست. با این حال «ویلیام ال. اوری» ویراستار کتابی به نام «ما باید بجنگیم؟ از میدان جنگ تا حیاط مدرسه - چشم اندازی نو در درگیری خشونت آمیز و اجتناب از آن» از اسطورهٔ «میمون قاتل» در این کتاب انتقاد میکند که در آن دو بحث ازدو سمپوزیوم دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد را میآورد. نتیجه این است که «ما همچنین مکانیسمهای طبیعی بسیاری برای مشارکت، حفظ درگیری، تجاوز و غلبه بر درگیری داریم. همه اینها به اندازه تمایلات تهاجمی برای ما طبیعی هستند».جیمز گلیگان مینویسد که خشونت اغلب به عنوان پادزهری برای شرم و تحقیر به کار میرود.استفاده از خشونت منبع غرور و دفاع از افتخار است، مخصوصا بین مردانی که خشونت را نشانهٔ مردانگی میدانند.
استیون پینکر در مقالهٔ «تاریخ خشونت» در نیوریپابلیک شواهدی ارائه میکند که متوسط میزان ستیز و خشونت در انسانها و حیوانات در طول چند سدهٔ گذشته کاهش یافتهاست.روان شناسی تکاملی چند توضیح برای خشونت انسانی در زمینههای مختلف پیشنهاد میکند. گوئتز (۲۰۱۰) بحث میکند که انسانها شبیه بیشتر انواع پستانداران هستند و از خشونت در موقعیتهای ویژه استفاده میکنند. او مینویسد که «باس و شکلفورد» (۱۹۹۷) ۷ مشکل انطباقی را که اجداد ما پی در پی با آن روبرو بودند ارائه کردند که شاید با پرخاشگری قابل حل بودهاند: مشارکت در منابع دیگران، دفاع در برابر حملات، تحمیل هزینه بر رقبای هم جنس، جایگاه مذاکره و سلسلهمراتبها، بازداشتن رقبا از پرخاشگری در آینده، بازداشتن جفت از خیانت و کاهش منابعی که برای کودکانی که از لحاظ زنتیکی غیر خویشاوند بودند هزینه میشد
گوئتز مینویسد که به نظر میرسد بیشتر قتلها از درگیریهای تقریباً بیاهمیت میان مردان غیر خویشاوند آغاز میشوند که به خشونت و مرگ تشدید مییابند. او بحث میکند که چنین کشمکشهایی هنگامی روی میدهد که میان مردانی با جایگاه تقریباً مشابه نزاع بر سر موقعیت پیش میآید. اگر تفاوت چشمگیری میان جایگاههای اولیه وجود داشته باشد فرد با جایگاه پایین معمولاً هیچ چالشی فراهم نمیکند و اگر فردی با جایگاه بالاتر را به چالش بکشد معمولاً نادیده گرفته میشود. در همین حال محیطی با نابرابریهای شدید میان افراد میتواند باعث شود پست ترینها از خشونت بیشتری در تلاش برای کسب جایگاه استفاده کنند
جنسیت و خشونت
«مطالعات جرم شناسی به طور سنتی نیمی از جمعیت را نادیده گرفتهاند:زنان به طور گسترده هم در ملاحظات تئوریک و هم در مطالعات تجربی نادیده گرفته شدهاند. از دهه ۱۹۷۰، تحقیقات مهم فمینیستی اینکه تخلفات مجرمانه زنانه در زمینههای متفاوتی از مردان انجام میشود و تجربیات زنان از سیستم عدالت قضایی تحت نفوذ پیش فرضهای جنسیتی در مورد نقشهای متناسب مردانه و زنانه قرار میگیرد را مورد توجه قرار دادهاند. فمینیستها همچنین شیوع خشونت علیه زنان هم در خانه و هم در جامعه را برجسته کردهاند» از تمام جرایمی که در ۲۰۰۶ گزارش شد، ۷۶٫۲ درصد از بازداشتیها مردان بودند و همچنین عدم تناسب بزرگی میان نسبت مردان به زنان زندانی بود. در ۲۰۰۴ زنان تنها ۷٫۱ درصد از جمعیت زندانها را تشکیل میداند.مجرمان غالباً در دستههای ویژهای از جرایم همچون خشونت خانگی، مزاحمت جنسی, خشونت جنسی و تجاوز مردانند. زنان به طور عمده در این دستهها قربانی اند. تخمین زده شدهاست که ۲۵ درصد زنان قربانیان خشونت در برههای از زندگیشان هستند
جوانان و خشونت
تقریباً ۳۴ درصد تمام بزهکاران که به خاطر بزه مجرمانه در ۲۰۰۶ دستگیر شدند زیر ۲۱ سال بودند (اداره فدرال تحقیقات ۲۰۰۷b) بعضی از محققین اظهار کردهاند که شاید رسانهها منجر به خشونت جوانان میشوند.با این وجود بیشتر تحقیقات این استدلال را پشتیبانی نکردهاند. برای مثال نتیجهٔ یک مطالعه طولانی مدت بر جوانان هیچ رابطهٔ طولانی مدتی میان بازی کردن ویدئو گیمهای خشونت بار و خشونتهای جوانان یا قلدری پیدا نکرد.طبق کتاب «تاثیرات نژاد و وابستگیهای خانوادگی بر اعتماد به نفس، کنترل شخصی و بزهکاری» کودکانی که توسط دو والد و محبت مناسب بزرگ شددهاند به احتمال زیاد به افرادی غیر خشن تبدیل میشوند. باور بر این است که یک کودک نیاز دارد در طول سالهای نخستین کودکی با والدینش رابطه برقرار کند. در نتیجه کودک شانس بیشتری دارد که به فردی خشن بدل نشود. بسیاری از کودکانی که محبتی را که نیاز دارند از والدینشان دریافت نمیکنند به منابعی دیگر جهت پرکردن این خلا روی میکنند که یکی از معمولترینشان دار و دسته هاست.
قانون
یکی از کارکردهای اصلی قانون تعدیل خشونت است مکس وبر، جامعه شناس، اظهار داشت که حکومت، خواهی نخواهی، مدعی کنترل مطلق بر خشونت در حدود قلمروی ویژهای است. اجرای قانون ابزار اصلی تعدیل خشونت غیر نظامی در جامعهاست. دولتها استفاده از خشونت را در دستگاههای قضایی با نظارت بر افراد و مسئولان سیاسی، ازجمله پلیس و ارتش تعدیل میکنند. جوامع مدنی مقداری خشونت را که از طریق نیروی پلیس جهت حفظ وضع موجود و اجرای قانون اعمال میشود مشروع میدانند.
با این وجود هانا آرنت، نظریهپرداز سیاسی آلمانی، تاکید کرد که :«خشونت میتواند قابل توجیه باشد، اما هرگز مشروع نیست... هرچه هدف در نظر گرفته شده برای آن به آیندهٔ دورتری موکول میشود توجیهش منطقی بودن خود را از دست میدهد. هیچ کس استفاده از خشونت را جهت دفاع شخصی زیر سوال نمیبرد، زیرا نه تنها خطر آشکار است بلکه در زمان حاضر است و هدفی که وسیله را توجیه میکند آنی است».
آرنت یک تمایز واضح میان خشونت و قدرت قائل شد. در حالی که بیشتر نظریهپردازهای سیاسی، خشونت را نوعی ابراز قدرت افراطی تلقی میکنند آرنت این دو مفهوم را متضاد دانست.در سده بیستم احتمالاً دولتها از طریق قتلهای حکومتی بیش از ۲۶۰ میلیون نفر از مردم خود را به وسیله خشونت پلیسی، اعدام، قتلعام، کمپهای کار بردگان و گاهی خشکسالیهای عمدی کشتهاند.اعمال خشونت بار که توسط ارتش یا پلیس انجام نشدهاند و به منظور دفاع شخصی نبودهاند، معمولاً به عنوان جرم دسته بندی میشوند، گرچه تمام جرایم، جرایم خشن نیستند. آسیب به دارایی در بعضی از حوزههای قضایی ولی نه همه به عنوان جرم خشن طبقه بندی میشود] نیاز به نقل قول دارد[ ادارهٔ فدرال تحقیقات خشونتی را که منجر به قتل میشود را در دستههای قتل مجرمانه و قتل قابل توجیه (مثلاً دفاع شخصی) طبقه بندی میکند.
جنگ
جنگ وضعیتی از نزاع خشونتبار درازمدت و گسترده است که شامل دو یا تعداد بیشتری از گروههای انسانی میشود که عموماً تحت فرمان حکومت هستند. جنگ به منظور حل مناقشات سرزمینی و سایر ستیزها، به عنوان جنگ تهاجمی به قصد فتح سرزمینی یا غارت منابع، به عنوان دفاع ملی یا به منظور فرونشاندن فعالیتهای جداییطلبانهٔ بخشی از ملت انجام میشود.
از زمان انقلاب صنعتی، مرگبار بودن جنگ به شیوه نوین پیوسته افزایش یافتهاست. تلفات جنگ جهانی اول بیش از ۴۰ میلیون و تلفات جنگ جهانی دوم بیش از ۷۰ میلیون نفر بود.
با این وجود عدهای باور دارند که مرگهای واقعی بر اثر جنگ در مقایسه با سدهٔ گذشته کاهش یافتهاست. لاورنس اچ. کیلی، استاد دانشگاه در دانشگاه ایلینوی، در «جنگ پیش از تمدن» محاسبه کردهاست که %۸۷ از جوامع قبیلهای سالانه بیش از یک بار را در حال جنگ بودهاند و تقریباً %۶۵ از آنها به طور دائم در حال جنگیدن بودهاند. آمار برخوردهای متعدد رودررو که از ویژگیهای جنگهای محلی است، نرخ تلفاتی بالغ بر %۶۰ جنگجویان را در مقایسه با %۱ از جنگجویان در جنگ معمولی مدرن بدست میدهد.
استفن پینکر با این موضوع موافق است و مینویسد که «در خشونت قبیلهای، رویاروییها مکررتر، درصدی از مردان جمعیت که میجنگیدند بیشتر و نسبت تعداد مرگ به هر پیکار بالاتر بود».جرد دیاموند در کتابهایش «تفنگ هاً،»اسلحهٔ میکروب و فولاد«و»شامپانزه سوم" که مفتخر به دریافت جایزه گردیدهاند، شواهد جامعه شناسی و انسان شناسی برای ظهور جنگ گسترده مدرن در نتیجهٔ پیشرفتها در تکنولوژی و شهرهای مستقل ارائه میکند. ظهور کشاورزی، منجر به افزایش معنی داری در تعداد افرادی که یک ناحیه میتواند تامین کند نسبت به جوامع شکارچی-جمع آوری کننده گردید که به توسعهٔ طبقات ویژهای همچون سربازان یا سازنندگان سلاح انجامید. از سوی دیگر، درگیریهای قبیلهای در جوامع شکارچی-گردآور معمولاً به جای پیروزیهای سرزمینی یا برده داری منجر به قتلعام دسته جمعی دشمنان (شاید غیر از زنان در سن باروری) میشد. احتمالاً به خاطر آنکه تعداد افراد شکارچی-جمع کننده کفاف تاسیس امپراتوری را نمیداد.
ایدئولوژی مذهبی و سیاسی
نظریه پردازان مذهبی و سیاسی عامل خشونتهای غیر شخصی در طول تاریخ بودهاند.ایدئولوگها معمولاً به غلط دیگران را به خشونت متهم میکنند، مانند تهمت بسیار قدیمی خون آشامی به یهودیان، اتهامات قرون وسطایی به زنان در مورد جادوگری، کاریکاتورهایی از مردان سیاه پوست که آنها را به صورت «وحشیهای خشن» به تصویر میکشید و منجر به این شد که توجیهی برای قوانین جیم کرو در اواخر قرن ۱۹ در آمریکا فراهم آورد و اتهامات عصر جدید به مالکین مراکز نگهداری روزانه و دیگران مبنی بر آزار و اذیت با آداب شیطان پرستانه.هم پشتیبانان و هم مخالفان جنگ علیه تروریسم در قرن ۲۱ام به آن به عنوان جنگی ایدئولوژیک و مذهبی مینگرند.ویتوریو بوفاچی دو مفهوم متفاوت امروزی را از خشونت توصیف میکند، یکی «عقیدهٔ مینیمالیستی» از خشونت به عنوان عمل عمدی نیروی افراطی یا ویرانگر و دیگری «مفهوم مشروح» که شامل نقض حقوق از جمله لیست بلندی از نیازهای انسانی میشود.
مخالفان نظام سرمایه داری بر این نکته پافشاری میکنند که خشونت در ذات نظام سرمایه داری است. آنها باور دارند که مالکیت خصوصی، بهره و سود تنها به این دلیل دوام میآورند که خشونت پلیس از آنها دفاع میکند و همچنین اینکه اقتصادهای سرمایه داری به جنگ برای گسترده شدن نیازمندند.آنها ممکن است از عبارت «خشونت ساختاری» برای توصیف روشهای نظام مندی که نظام اجتماعی یا نهاد فرضی افراد را با جلوگیری از ارضای نیازهای اولیهشان به آهستگی میکشد، برای مثال مرگهایی ناشی از بیماریها به خاطر نبود دارو.طرفداران بازار آزاد استدلال میکند که دخالت خشونت بار قوانین حکومتی در بازارها منشا بسیاری از مشکلاتی است که مخالفان نظام سرمایهداری به خشونت ساختاری نسبت میدهند فرانتس فانون خشونت کلونیسم استعمارگرایی را به نقد کشید و درموذد پاسخ به خشونت در «قربانیان استعمار» نوشت. در طول تاریخ، بیشتر ادیان و افرادی مانند ماهاتما گاندی پند دادهاند که افراد قادر به نابود کردن خشونت و تنظیم جوامعی از طریق روشهایی غیر خشونت بار هستند. خود گاندی یکبار نوشت: «جامعهای که بر اساس روشهای کاملاً غیر خشونت بار تنظیم و هدایت شود ناب ترین آنارشی خواهد بود». نظریه پردازان مدرن سیاسی که نظرات مشابهی دارند شامل طیفی از صلح طلبان اراده گرا، همزیستی طلبان، آنارشیستها و طرفداران آزادی فردی است.
سلامت و پیشگیری
مرکز کنترل بیماری و پیشگیری (CDC) خشونت را اینگونه تعریف میکند«صدمهای که به طور عمدی وارد شده باشد» که شامل ضرب و جرح، همچنین «دخالتهای قانونی و آسیب به خود» میشود.مرکز بهداشت جهانی (""WHO) در اولین «گزارش جهانی در مورد خشونت و سلامت» خشونت را تحت عنوان «استفادهٔ عامدانه از نیروی جسمی یا قدرت، به صورت تهدید آمیز یا واقعی، علیه خود، دیگری یا گروه یا جامعهای، که موجب آسیب، مرگ، آسیب روانی، عقب افتادگی رشد یا محرومیت میشود یا احتمال این رخدادها را بسیار بالا میبرد» WHO تخمین میزند که هر سال تقریباً ۱٫۶ میلیون زندگی در سراسر جهان به خاطر خشونت از دست میرود. خشونت در میان عوامل پیشرو در دلایل مرگ برای افراد ۴۴-۱۵ به خصوص مردان است.تخمینهای اخیر پیرامون قتل سالانه در کشورهای گوناگون شامل موارد ذیل میشود:۵۵۰۰۰ قتل در برزیل، ۲۵۰۰۰ قتل در کمبیا، ۲۰۰۰۰ قتل در آفرقای جنوبی، ۱۵۰۰۰ قتل در مکزیک، ۱۴۰۰۰ قتل در ایالات متحده آمریکا، ۱۱۰۰۰قتل در ونزوئلا، ۱۶۰۰ قتل در جامائیکا، ۱۰۰۰ قتل در فرانسه، ۵۰۰ قتل در کانادا، ۳۰۰ قتل در شیلی.
تحلیل خشونت
از زاویهٔ اثرپذیری و اثرگذاری
از زاویهٔ اثرپذیری و اثرگذاری میتوان خشونت را به چند دسته تقسیم نمود:
فاعل خشونت میورزد اما این رفتار، از جانب مفعول خشونت تفسیر نمیشود با این وجود مفعول از آن آسیب میبیند.
فاعل خشونت میورزد اما این رفتار، از جانب مفعول نه خشونت تفسیر میشود و نه مفعول از آن آسیب نمیبیند.
فاعل خشونت میورزد اما مفعول با اینکه آن را خشونت تفسیر میکند، از آن آسیبی نمیبیند.
فاعل خشونت میورزد و مفعول نیز آن را خشونت تفسیر میکند و از آن آسیب میبیند.
فاعل خشونت نمیورزد اما این رفتار از سوی مفعول خشونت تفسیر میشود.
از نظر شکل بروز
از نظر شکل بروز نگاهی دیگر رفتار خشونت آمیز را میتوان به سه دسته تقسیم نمود:
خشونت عریان
خشونت پنهان
خشونت نمادین
از نظر سطح آگاهی
از نظر سطح آگاهی فاعل هنگام اقدام به خشونت، میتوان رفتار خشونت آمیز را به سه دسته تقسیم نمود:
خشونت آگاهانه
خشونت ناآگاهانه
خشونت ناخواسته
از نظر کیفیت آسیبپذیری
خشونتها را میتوان از زاویهٔ کیفیت آسیب نیز به دو دسته تقسیم کرد:
خشونت روانی (روحی)
خشونت تنانی (جسمانی)
البته هیچگاه مرز کاملاً ْمشخصی میان این دو نوع خشونت وجود ندارد.
تبعیض
تبعیض در اصطلاح دانش جامعهشناسی، موقیعتی است که افراد در برابر نقشهای یکسان از مزایای اجتماعی نابرابر برخوردار میشوند.همچنین حالتی که ویژگیها و معیارهای انتسابی مبنای توزیع قدرت یا ثروت قرار گیرد؛ تبعیض نامیده میشود.در شرایط تبعیض فرصت تحرک اجتماعی یکسان برای افراد وجود ندارد و افراد در آموزش یا انتخاب شغل شرایط نابرابری دارند. از عواملی که به رشد تبعیض در جامعه کمک میکند؛ جداییگزینی مکانی افراد جامعهاست.تبعیض نژادی، تبعیض جنسی، تبعیض مذهبی و تبعیض سنی از انواع رایج تبعیض هستند.
خطا
خطا (به انگلیسی: error) در علم و زندگی روزمره میتواند معانی متفاوتی داشته باشد و بسته به موضوع مورد نظر بیانکنندهٔ پیامدهایی است که مدنظر فاعل آن فعل نبودهاست.
واژهشناسی
خطا در ادبیات فارسی به معنای سهو و اشتباه، نقیض صواب است و در اشعار متعددی از این عبارت استفاده شدهاست.
او همیگوید که امر و نهی لاست
اختیاری نیست وین جمله خطاست.(مولوی)
چو دانی و پرسی سوءالت خطاست.(سعدی)
معنای دیگر
خطا کردن راه: گم کردن راه
خطا گفتن: ناصواب گشتن. اشتباه گفتن. نادرست گفتن
خطای باصره: خطایی که در دیدن حاصل میشود
بی خطا: بی گناه
قتل خطا: قتلی که از روی عمد، قصدو اراده صورت نگرفته باشد.
رفتار انسان
در طی تاریخ بشر در مقاطع مختلف خطاهای بسیاری داشتهاست.
مانند:
خطای گفتاری و نوشتاری
خطای پزشکی
خطای سیاسی (گاف سیاسی)
مهندسی و علم
در علم آمار خطا به معنی اشتباه نیست بلکه به معنای تفاوت عددی بین محاسبات، تخمینها، اندازهگیریها و اعداد واقعی میباشد. در علوم دیگر از عبارت خطا برای رفتار متفاوت سامانه استفاده میشود.
محاسبات عددی
در محاسبات عددی تفاوت میان عدد محاسبه شده و مقدار مورد انتظار را خطا مینامند مانند خطای جذر میانگین مربعات
شر
شر در برابر خیر، مفهومی قریب به بداهت است. در فلسفه اخلاق خیر به وجود، وجود مطلوب و لذت؛ و شر به عدم، فقدان کمال و درد و رنج تعریف شده است.
در یک تقسیم بندی متداول، شر را از جهت مصداق به دو دسته تقسیم می کنند:شر اخلاقی و شر طبیعی. شر اخلاقی، شری است که مستقیماً در نتیجه عمل ناپسند انسانی به وجود می آید؛ مانند قتل، دزدی، غارت و تجاوز. همچنین زلزله، آتشفشان، سیل، طوفان و امراض لاعلاج نیز نمونه هایی از شرور طبیعی هستند.
لایبنیتس شرور را سه دسته می داند:
شر اخلاقی یا خطا
شر طبیعی یا فیزیکی: رنجهایی که بر موجود عاقل و حساس وارد میشوند.
شر فلسفی یا متافیزیکی: تمام موجودات به جز خدا مصداق این نوع شر هستند، زیرا دارای نقص وجودی می باشند.
در تقسیم بندی دیگری، می توان شرور را در چهار گروه جای داد:
شر اخلاقی یا خطا
شر طبیعی یا فیزیکی
شر فلسفی یا متافیزیکی
شر احساسی یا عاطفی: حالات ناخوشایند روانی که بر اثر برخورد با سه قسم دیگر شرور، بر بشر عارض می شوند؛ همچون درد، رنج، غم و ناکامی.
keywords : دانشنامه اراک،سایت دانشنامه اراک،مقاله های دانشنامه اراک
دوگانه خیر و شر یا نیک و بد در دین، اخلاق و فلسفه به جایگاه چیزها، خواستها یا رفتارها در یک طیف اشاره میکند که جهت خیر اخلاقاً مثبت و جهت شر، اخلاقاً منفی است. مفهوم خیر معمولاً به زندگی، ایثار، تداوم، خوشحالی، عشق، موفقیت و عدالت مربوط میشود و مفهوم شر با اشتباه عمدی یا آگاهانه، تبعیض با هدف آسیب به دیگران، تحقیر افراد یا بیاحترامی به کرامت آنها، تخریب و خشونت در ارتباط است.

خشونت
خُشونَت استفاده از زور فیزیکی به منظور قراردادن دیگران در وضعیتی بر خلاف خواستشان، است.در تمامی جهان خشونت به عنوان ابزاری برای کنترل استفاده میشود، در واقع نوعی تلاش برای سرکوب و متوقف کردن اغتشاشگران در مقابل نگرانیهای مربوط به اجرای قانون و فرهنگ در یک ناحیه خاص است. کلمه خشونت طیف گستردهای را پوشش میدهد. خشونت میتواند از درگیری فیزیکی بین دو انسان تا جنگ و نسل کشی که کشته شدن میلونها نفر از نتایج آن است، گسترده شود. شاخص صلح جهانی به روز شده در ژوئن ۲۰۱۰، ۱۴۹ کشور را براساس معیار «عدم خشونت» طبقهبندی کرده است.
تعاریف
خشونت حالتی از رفتار است که با استفاده از زور فیزیکی و یا غیر فیزیکی فرد خشن خواسته خود را به دیگران تحمیل میکند. خشونت ممکن است در اثر خشم اتفاق افتد. خشونت از نظر لغوی به معنای خشکی، تندی و سختی است.
هرگونه رفتاری که با هدف وارد نمودن آسیب به یک یا بیش از یک پدیده صورت گیرد رفتار خشونتآمیز نام میگیرد. رفتار خشونتآمیز میتواند در سطح آگاهانه یا ناآگاهانه صورت گیرد.
خشونت استفاده از زور فیزیکی به منظور قراردادن دیگران در وضعیتی بر خلاف خواستشان، است.
روانشناسی و جامعه شناسی
علل رفتار خشونت آمیز در نوع بشر غالباً موضوع پژوهش علم روانشناسی و جامعهشناسی است. ژان ولاوکا زیست شناس سیستم اعصاب بدین منظور تاکید میکند که «رفتار خشونت آمیز به عنوان رفتار تهاجمی فیزیکی عمدی در مقابل فرد دیگر تعریف شدهاست».
دانشمندان براین موضوع که خشونت در نوع بشر ذاتی ست، اتفاق نظر دارند. از بشر پیشاتاریخ، مشاهدات باستان شناسی مبنی بر درگیری خشونت و صلح جوئی به عنوان ویژگیهای ایتدایی آنان وجود دارد.
از آنجایی که خشونت ماهیت ادراک و همچنین یک پدیده قابل اندازهگیری است، روانشناسان تغییرپذیری را، در آنچه مردم از کنشهای فیزیکی عمدی به عنوان خشونت دریافت میکنند، تشخیص دادند. برای مثال، در ایالتی که توقیف مجازاتی قانونی ست ما توقیف کننده را به عنوان خشونت دریافت نمیکنیم، گرچه ممکن است ما با شیوه استعارهای از واکنش خشونت آمیز ایالت صحبت کنیم. بعلاوه فهم خشونت به رابطهٔ قابل دریافت قربانی و پرخاشگر نیز وابستهاست. بنابراین روانشناسان نشان میدهند که مردم ممکن نیست استفاده تدافعی از نیروها را بشناسند مگر در جاییکه مقدار نیروهای مورد استفاده قرار گرفته به طور شاخص بیشتر از تعرض اصلی باشد.
اغلب در بحثهای مربوط به خشونت انسان، تصویر «خشونت میمون نر» آورده میشود. دیل پترسون و ریچارد وانگهام در «مردان شیطانی: میمونها و ریشههای خشونت انسانی» مینویسند که خشونت در انسانها ذاتی است، هر چند اجتناب ناپذیر نیست. با این حال «ویلیام ال. اوری» ویراستار کتابی به نام «ما باید بجنگیم؟ از میدان جنگ تا حیاط مدرسه - چشم اندازی نو در درگیری خشونت آمیز و اجتناب از آن» از اسطورهٔ «میمون قاتل» در این کتاب انتقاد میکند که در آن دو بحث ازدو سمپوزیوم دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد را میآورد. نتیجه این است که «ما همچنین مکانیسمهای طبیعی بسیاری برای مشارکت، حفظ درگیری، تجاوز و غلبه بر درگیری داریم. همه اینها به اندازه تمایلات تهاجمی برای ما طبیعی هستند».جیمز گلیگان مینویسد که خشونت اغلب به عنوان پادزهری برای شرم و تحقیر به کار میرود.استفاده از خشونت منبع غرور و دفاع از افتخار است، مخصوصا بین مردانی که خشونت را نشانهٔ مردانگی میدانند.
استیون پینکر در مقالهٔ «تاریخ خشونت» در نیوریپابلیک شواهدی ارائه میکند که متوسط میزان ستیز و خشونت در انسانها و حیوانات در طول چند سدهٔ گذشته کاهش یافتهاست.روان شناسی تکاملی چند توضیح برای خشونت انسانی در زمینههای مختلف پیشنهاد میکند. گوئتز (۲۰۱۰) بحث میکند که انسانها شبیه بیشتر انواع پستانداران هستند و از خشونت در موقعیتهای ویژه استفاده میکنند. او مینویسد که «باس و شکلفورد» (۱۹۹۷) ۷ مشکل انطباقی را که اجداد ما پی در پی با آن روبرو بودند ارائه کردند که شاید با پرخاشگری قابل حل بودهاند: مشارکت در منابع دیگران، دفاع در برابر حملات، تحمیل هزینه بر رقبای هم جنس، جایگاه مذاکره و سلسلهمراتبها، بازداشتن رقبا از پرخاشگری در آینده، بازداشتن جفت از خیانت و کاهش منابعی که برای کودکانی که از لحاظ زنتیکی غیر خویشاوند بودند هزینه میشد
گوئتز مینویسد که به نظر میرسد بیشتر قتلها از درگیریهای تقریباً بیاهمیت میان مردان غیر خویشاوند آغاز میشوند که به خشونت و مرگ تشدید مییابند. او بحث میکند که چنین کشمکشهایی هنگامی روی میدهد که میان مردانی با جایگاه تقریباً مشابه نزاع بر سر موقعیت پیش میآید. اگر تفاوت چشمگیری میان جایگاههای اولیه وجود داشته باشد فرد با جایگاه پایین معمولاً هیچ چالشی فراهم نمیکند و اگر فردی با جایگاه بالاتر را به چالش بکشد معمولاً نادیده گرفته میشود. در همین حال محیطی با نابرابریهای شدید میان افراد میتواند باعث شود پست ترینها از خشونت بیشتری در تلاش برای کسب جایگاه استفاده کنند
جنسیت و خشونت
«مطالعات جرم شناسی به طور سنتی نیمی از جمعیت را نادیده گرفتهاند:زنان به طور گسترده هم در ملاحظات تئوریک و هم در مطالعات تجربی نادیده گرفته شدهاند. از دهه ۱۹۷۰، تحقیقات مهم فمینیستی اینکه تخلفات مجرمانه زنانه در زمینههای متفاوتی از مردان انجام میشود و تجربیات زنان از سیستم عدالت قضایی تحت نفوذ پیش فرضهای جنسیتی در مورد نقشهای متناسب مردانه و زنانه قرار میگیرد را مورد توجه قرار دادهاند. فمینیستها همچنین شیوع خشونت علیه زنان هم در خانه و هم در جامعه را برجسته کردهاند» از تمام جرایمی که در ۲۰۰۶ گزارش شد، ۷۶٫۲ درصد از بازداشتیها مردان بودند و همچنین عدم تناسب بزرگی میان نسبت مردان به زنان زندانی بود. در ۲۰۰۴ زنان تنها ۷٫۱ درصد از جمعیت زندانها را تشکیل میداند.مجرمان غالباً در دستههای ویژهای از جرایم همچون خشونت خانگی، مزاحمت جنسی, خشونت جنسی و تجاوز مردانند. زنان به طور عمده در این دستهها قربانی اند. تخمین زده شدهاست که ۲۵ درصد زنان قربانیان خشونت در برههای از زندگیشان هستند
جوانان و خشونت
تقریباً ۳۴ درصد تمام بزهکاران که به خاطر بزه مجرمانه در ۲۰۰۶ دستگیر شدند زیر ۲۱ سال بودند (اداره فدرال تحقیقات ۲۰۰۷b) بعضی از محققین اظهار کردهاند که شاید رسانهها منجر به خشونت جوانان میشوند.با این وجود بیشتر تحقیقات این استدلال را پشتیبانی نکردهاند. برای مثال نتیجهٔ یک مطالعه طولانی مدت بر جوانان هیچ رابطهٔ طولانی مدتی میان بازی کردن ویدئو گیمهای خشونت بار و خشونتهای جوانان یا قلدری پیدا نکرد.طبق کتاب «تاثیرات نژاد و وابستگیهای خانوادگی بر اعتماد به نفس، کنترل شخصی و بزهکاری» کودکانی که توسط دو والد و محبت مناسب بزرگ شددهاند به احتمال زیاد به افرادی غیر خشن تبدیل میشوند. باور بر این است که یک کودک نیاز دارد در طول سالهای نخستین کودکی با والدینش رابطه برقرار کند. در نتیجه کودک شانس بیشتری دارد که به فردی خشن بدل نشود. بسیاری از کودکانی که محبتی را که نیاز دارند از والدینشان دریافت نمیکنند به منابعی دیگر جهت پرکردن این خلا روی میکنند که یکی از معمولترینشان دار و دسته هاست.
قانون
یکی از کارکردهای اصلی قانون تعدیل خشونت است مکس وبر، جامعه شناس، اظهار داشت که حکومت، خواهی نخواهی، مدعی کنترل مطلق بر خشونت در حدود قلمروی ویژهای است. اجرای قانون ابزار اصلی تعدیل خشونت غیر نظامی در جامعهاست. دولتها استفاده از خشونت را در دستگاههای قضایی با نظارت بر افراد و مسئولان سیاسی، ازجمله پلیس و ارتش تعدیل میکنند. جوامع مدنی مقداری خشونت را که از طریق نیروی پلیس جهت حفظ وضع موجود و اجرای قانون اعمال میشود مشروع میدانند.
با این وجود هانا آرنت، نظریهپرداز سیاسی آلمانی، تاکید کرد که :«خشونت میتواند قابل توجیه باشد، اما هرگز مشروع نیست... هرچه هدف در نظر گرفته شده برای آن به آیندهٔ دورتری موکول میشود توجیهش منطقی بودن خود را از دست میدهد. هیچ کس استفاده از خشونت را جهت دفاع شخصی زیر سوال نمیبرد، زیرا نه تنها خطر آشکار است بلکه در زمان حاضر است و هدفی که وسیله را توجیه میکند آنی است».
آرنت یک تمایز واضح میان خشونت و قدرت قائل شد. در حالی که بیشتر نظریهپردازهای سیاسی، خشونت را نوعی ابراز قدرت افراطی تلقی میکنند آرنت این دو مفهوم را متضاد دانست.در سده بیستم احتمالاً دولتها از طریق قتلهای حکومتی بیش از ۲۶۰ میلیون نفر از مردم خود را به وسیله خشونت پلیسی، اعدام، قتلعام، کمپهای کار بردگان و گاهی خشکسالیهای عمدی کشتهاند.اعمال خشونت بار که توسط ارتش یا پلیس انجام نشدهاند و به منظور دفاع شخصی نبودهاند، معمولاً به عنوان جرم دسته بندی میشوند، گرچه تمام جرایم، جرایم خشن نیستند. آسیب به دارایی در بعضی از حوزههای قضایی ولی نه همه به عنوان جرم خشن طبقه بندی میشود] نیاز به نقل قول دارد[ ادارهٔ فدرال تحقیقات خشونتی را که منجر به قتل میشود را در دستههای قتل مجرمانه و قتل قابل توجیه (مثلاً دفاع شخصی) طبقه بندی میکند.
جنگ
جنگ وضعیتی از نزاع خشونتبار درازمدت و گسترده است که شامل دو یا تعداد بیشتری از گروههای انسانی میشود که عموماً تحت فرمان حکومت هستند. جنگ به منظور حل مناقشات سرزمینی و سایر ستیزها، به عنوان جنگ تهاجمی به قصد فتح سرزمینی یا غارت منابع، به عنوان دفاع ملی یا به منظور فرونشاندن فعالیتهای جداییطلبانهٔ بخشی از ملت انجام میشود.
از زمان انقلاب صنعتی، مرگبار بودن جنگ به شیوه نوین پیوسته افزایش یافتهاست. تلفات جنگ جهانی اول بیش از ۴۰ میلیون و تلفات جنگ جهانی دوم بیش از ۷۰ میلیون نفر بود.
با این وجود عدهای باور دارند که مرگهای واقعی بر اثر جنگ در مقایسه با سدهٔ گذشته کاهش یافتهاست. لاورنس اچ. کیلی، استاد دانشگاه در دانشگاه ایلینوی، در «جنگ پیش از تمدن» محاسبه کردهاست که %۸۷ از جوامع قبیلهای سالانه بیش از یک بار را در حال جنگ بودهاند و تقریباً %۶۵ از آنها به طور دائم در حال جنگیدن بودهاند. آمار برخوردهای متعدد رودررو که از ویژگیهای جنگهای محلی است، نرخ تلفاتی بالغ بر %۶۰ جنگجویان را در مقایسه با %۱ از جنگجویان در جنگ معمولی مدرن بدست میدهد.
استفن پینکر با این موضوع موافق است و مینویسد که «در خشونت قبیلهای، رویاروییها مکررتر، درصدی از مردان جمعیت که میجنگیدند بیشتر و نسبت تعداد مرگ به هر پیکار بالاتر بود».جرد دیاموند در کتابهایش «تفنگ هاً،»اسلحهٔ میکروب و فولاد«و»شامپانزه سوم" که مفتخر به دریافت جایزه گردیدهاند، شواهد جامعه شناسی و انسان شناسی برای ظهور جنگ گسترده مدرن در نتیجهٔ پیشرفتها در تکنولوژی و شهرهای مستقل ارائه میکند. ظهور کشاورزی، منجر به افزایش معنی داری در تعداد افرادی که یک ناحیه میتواند تامین کند نسبت به جوامع شکارچی-جمع آوری کننده گردید که به توسعهٔ طبقات ویژهای همچون سربازان یا سازنندگان سلاح انجامید. از سوی دیگر، درگیریهای قبیلهای در جوامع شکارچی-گردآور معمولاً به جای پیروزیهای سرزمینی یا برده داری منجر به قتلعام دسته جمعی دشمنان (شاید غیر از زنان در سن باروری) میشد. احتمالاً به خاطر آنکه تعداد افراد شکارچی-جمع کننده کفاف تاسیس امپراتوری را نمیداد.
ایدئولوژی مذهبی و سیاسی
نظریه پردازان مذهبی و سیاسی عامل خشونتهای غیر شخصی در طول تاریخ بودهاند.ایدئولوگها معمولاً به غلط دیگران را به خشونت متهم میکنند، مانند تهمت بسیار قدیمی خون آشامی به یهودیان، اتهامات قرون وسطایی به زنان در مورد جادوگری، کاریکاتورهایی از مردان سیاه پوست که آنها را به صورت «وحشیهای خشن» به تصویر میکشید و منجر به این شد که توجیهی برای قوانین جیم کرو در اواخر قرن ۱۹ در آمریکا فراهم آورد و اتهامات عصر جدید به مالکین مراکز نگهداری روزانه و دیگران مبنی بر آزار و اذیت با آداب شیطان پرستانه.هم پشتیبانان و هم مخالفان جنگ علیه تروریسم در قرن ۲۱ام به آن به عنوان جنگی ایدئولوژیک و مذهبی مینگرند.ویتوریو بوفاچی دو مفهوم متفاوت امروزی را از خشونت توصیف میکند، یکی «عقیدهٔ مینیمالیستی» از خشونت به عنوان عمل عمدی نیروی افراطی یا ویرانگر و دیگری «مفهوم مشروح» که شامل نقض حقوق از جمله لیست بلندی از نیازهای انسانی میشود.
مخالفان نظام سرمایه داری بر این نکته پافشاری میکنند که خشونت در ذات نظام سرمایه داری است. آنها باور دارند که مالکیت خصوصی، بهره و سود تنها به این دلیل دوام میآورند که خشونت پلیس از آنها دفاع میکند و همچنین اینکه اقتصادهای سرمایه داری به جنگ برای گسترده شدن نیازمندند.آنها ممکن است از عبارت «خشونت ساختاری» برای توصیف روشهای نظام مندی که نظام اجتماعی یا نهاد فرضی افراد را با جلوگیری از ارضای نیازهای اولیهشان به آهستگی میکشد، برای مثال مرگهایی ناشی از بیماریها به خاطر نبود دارو.طرفداران بازار آزاد استدلال میکند که دخالت خشونت بار قوانین حکومتی در بازارها منشا بسیاری از مشکلاتی است که مخالفان نظام سرمایهداری به خشونت ساختاری نسبت میدهند فرانتس فانون خشونت کلونیسم استعمارگرایی را به نقد کشید و درموذد پاسخ به خشونت در «قربانیان استعمار» نوشت. در طول تاریخ، بیشتر ادیان و افرادی مانند ماهاتما گاندی پند دادهاند که افراد قادر به نابود کردن خشونت و تنظیم جوامعی از طریق روشهایی غیر خشونت بار هستند. خود گاندی یکبار نوشت: «جامعهای که بر اساس روشهای کاملاً غیر خشونت بار تنظیم و هدایت شود ناب ترین آنارشی خواهد بود». نظریه پردازان مدرن سیاسی که نظرات مشابهی دارند شامل طیفی از صلح طلبان اراده گرا، همزیستی طلبان، آنارشیستها و طرفداران آزادی فردی است.
سلامت و پیشگیری
مرکز کنترل بیماری و پیشگیری (CDC) خشونت را اینگونه تعریف میکند«صدمهای که به طور عمدی وارد شده باشد» که شامل ضرب و جرح، همچنین «دخالتهای قانونی و آسیب به خود» میشود.مرکز بهداشت جهانی (""WHO) در اولین «گزارش جهانی در مورد خشونت و سلامت» خشونت را تحت عنوان «استفادهٔ عامدانه از نیروی جسمی یا قدرت، به صورت تهدید آمیز یا واقعی، علیه خود، دیگری یا گروه یا جامعهای، که موجب آسیب، مرگ، آسیب روانی، عقب افتادگی رشد یا محرومیت میشود یا احتمال این رخدادها را بسیار بالا میبرد» WHO تخمین میزند که هر سال تقریباً ۱٫۶ میلیون زندگی در سراسر جهان به خاطر خشونت از دست میرود. خشونت در میان عوامل پیشرو در دلایل مرگ برای افراد ۴۴-۱۵ به خصوص مردان است.تخمینهای اخیر پیرامون قتل سالانه در کشورهای گوناگون شامل موارد ذیل میشود:۵۵۰۰۰ قتل در برزیل، ۲۵۰۰۰ قتل در کمبیا، ۲۰۰۰۰ قتل در آفرقای جنوبی، ۱۵۰۰۰ قتل در مکزیک، ۱۴۰۰۰ قتل در ایالات متحده آمریکا، ۱۱۰۰۰قتل در ونزوئلا، ۱۶۰۰ قتل در جامائیکا، ۱۰۰۰ قتل در فرانسه، ۵۰۰ قتل در کانادا، ۳۰۰ قتل در شیلی.
تحلیل خشونت
از زاویهٔ اثرپذیری و اثرگذاری
از زاویهٔ اثرپذیری و اثرگذاری میتوان خشونت را به چند دسته تقسیم نمود:
فاعل خشونت میورزد اما این رفتار، از جانب مفعول خشونت تفسیر نمیشود با این وجود مفعول از آن آسیب میبیند.
فاعل خشونت میورزد اما این رفتار، از جانب مفعول نه خشونت تفسیر میشود و نه مفعول از آن آسیب نمیبیند.
فاعل خشونت میورزد اما مفعول با اینکه آن را خشونت تفسیر میکند، از آن آسیبی نمیبیند.
فاعل خشونت میورزد و مفعول نیز آن را خشونت تفسیر میکند و از آن آسیب میبیند.
فاعل خشونت نمیورزد اما این رفتار از سوی مفعول خشونت تفسیر میشود.
از نظر شکل بروز
از نظر شکل بروز نگاهی دیگر رفتار خشونت آمیز را میتوان به سه دسته تقسیم نمود:
خشونت عریان
خشونت پنهان
خشونت نمادین
از نظر سطح آگاهی
از نظر سطح آگاهی فاعل هنگام اقدام به خشونت، میتوان رفتار خشونت آمیز را به سه دسته تقسیم نمود:
خشونت آگاهانه
خشونت ناآگاهانه
خشونت ناخواسته
از نظر کیفیت آسیبپذیری
خشونتها را میتوان از زاویهٔ کیفیت آسیب نیز به دو دسته تقسیم کرد:
خشونت روانی (روحی)
خشونت تنانی (جسمانی)
البته هیچگاه مرز کاملاً ْمشخصی میان این دو نوع خشونت وجود ندارد.
تبعیض
تبعیض در اصطلاح دانش جامعهشناسی، موقیعتی است که افراد در برابر نقشهای یکسان از مزایای اجتماعی نابرابر برخوردار میشوند.همچنین حالتی که ویژگیها و معیارهای انتسابی مبنای توزیع قدرت یا ثروت قرار گیرد؛ تبعیض نامیده میشود.در شرایط تبعیض فرصت تحرک اجتماعی یکسان برای افراد وجود ندارد و افراد در آموزش یا انتخاب شغل شرایط نابرابری دارند. از عواملی که به رشد تبعیض در جامعه کمک میکند؛ جداییگزینی مکانی افراد جامعهاست.تبعیض نژادی، تبعیض جنسی، تبعیض مذهبی و تبعیض سنی از انواع رایج تبعیض هستند.
خطا
خطا (به انگلیسی: error) در علم و زندگی روزمره میتواند معانی متفاوتی داشته باشد و بسته به موضوع مورد نظر بیانکنندهٔ پیامدهایی است که مدنظر فاعل آن فعل نبودهاست.
واژهشناسی
خطا در ادبیات فارسی به معنای سهو و اشتباه، نقیض صواب است و در اشعار متعددی از این عبارت استفاده شدهاست.
او همیگوید که امر و نهی لاست
اختیاری نیست وین جمله خطاست.(مولوی)
چو دانی و پرسی سوءالت خطاست.(سعدی)
معنای دیگر
خطا کردن راه: گم کردن راه
خطا گفتن: ناصواب گشتن. اشتباه گفتن. نادرست گفتن
خطای باصره: خطایی که در دیدن حاصل میشود
بی خطا: بی گناه
قتل خطا: قتلی که از روی عمد، قصدو اراده صورت نگرفته باشد.
رفتار انسان
در طی تاریخ بشر در مقاطع مختلف خطاهای بسیاری داشتهاست.
مانند:
خطای گفتاری و نوشتاری
خطای پزشکی
خطای سیاسی (گاف سیاسی)
مهندسی و علم
در علم آمار خطا به معنی اشتباه نیست بلکه به معنای تفاوت عددی بین محاسبات، تخمینها، اندازهگیریها و اعداد واقعی میباشد. در علوم دیگر از عبارت خطا برای رفتار متفاوت سامانه استفاده میشود.
محاسبات عددی
در محاسبات عددی تفاوت میان عدد محاسبه شده و مقدار مورد انتظار را خطا مینامند مانند خطای جذر میانگین مربعات
شر
شر در برابر خیر، مفهومی قریب به بداهت است. در فلسفه اخلاق خیر به وجود، وجود مطلوب و لذت؛ و شر به عدم، فقدان کمال و درد و رنج تعریف شده است.
در یک تقسیم بندی متداول، شر را از جهت مصداق به دو دسته تقسیم می کنند:شر اخلاقی و شر طبیعی. شر اخلاقی، شری است که مستقیماً در نتیجه عمل ناپسند انسانی به وجود می آید؛ مانند قتل، دزدی، غارت و تجاوز. همچنین زلزله، آتشفشان، سیل، طوفان و امراض لاعلاج نیز نمونه هایی از شرور طبیعی هستند.
لایبنیتس شرور را سه دسته می داند:
شر اخلاقی یا خطا
شر طبیعی یا فیزیکی: رنجهایی که بر موجود عاقل و حساس وارد میشوند.
شر فلسفی یا متافیزیکی: تمام موجودات به جز خدا مصداق این نوع شر هستند، زیرا دارای نقص وجودی می باشند.
در تقسیم بندی دیگری، می توان شرور را در چهار گروه جای داد:
شر اخلاقی یا خطا
شر طبیعی یا فیزیکی
شر فلسفی یا متافیزیکی
شر احساسی یا عاطفی: حالات ناخوشایند روانی که بر اثر برخورد با سه قسم دیگر شرور، بر بشر عارض می شوند؛ همچون درد، رنج، غم و ناکامی.
keywords : دانشنامه اراک،سایت دانشنامه اراک،مقاله های دانشنامه اراک